Sunday, 17 May 2015

با درودی گرم به دوستان گرامی، این وبلاگ را ساختم تا ایده های خودم را در آن یاداشت کنم و ارتباطی با علاقمندان در این زمینه برقرار کنم و با دریافت نظرات و پیشنهادات آنها بازخوردی صحیح از درک مسائل و ایده های صحیح و نو داشته باشم
هر کسی میتواند ایده ای در رابطه با هر مسله ای داشته باشد که لزوما نباید آن ایده تئوریک و بسیار دقیق باشد ولی اگر ایده ها هر چند ناقص در کنار هم بهم بپیوندند ایده ها با بازخوردهایی که ایجاد میکنند خود را کامل میکنند و تبدیل به بی نقض ترین ایده ها میشوند، آن وقت دیگر آن ایده به اثبات رسیده است و میتوانیم بگویم خلق یک اثر علمی را پدید آورده است!
این قانون شخصی من از روی ساختار نرونی مغز گرفته شده، مغزه یک انسانه بالغ، از یک ونیم کیلوگرم سلول چربی مانند درهم تنیده که شبیه یک پیله است تشکیل شده که درون آن میلیاردها نرون که به سلولهای مغزی اطلاق میشود شکل گرفته و این میلیاردها سلول از یک دیگر فاصله دارند فاصله ای بسیار اندک که در زیر میکروسکوپ آن را خواهیم دید حال این فاصله ها که نسبت به حجم سلولها به اندازه سه برابر طولش است را با شاخه هایی بنام سیناپس پر میکند این شاخه ها مانند شاخه های درخت هستند که با سلول مجاور خود ارتباط برقرار میکنند و اطاعات را بوسیله همین سیناپس ها بین یکدیگر رد و بدل میکنند، یعنی کارکرد مغز اینگونه است که شبکه ای گسترده از سلولها باهم ارتباطاتی برقرار میکنند که بازخورد این ارتباطات بیشمار احساسات و عمق وجود ما را پدید میاورد که به مرور زمان با اندوخته شدن اطلاعات در درون سلولهای بیشمار شخصیت را برجسته تر میکند، حال تصور کنید این میزان ارتباطات گسترده مغز به میزان نصف کاهش پیدا کند یعنی صد میلیارد سلول مغزی (نرون) به پنجاه میلیارد برسد، آن وقت انسان دیگر درک عمیقی نخواهد داشت و هوش و احساساتش بسمت حیوانی بودن تنزل میکند، هر چقدر تعداد نرونها و ارتباطاته حاصل از بازخوردها پائین باشد درک و شعور کمتر میشود، حال ما انسانهای روی زمین را هر کدام را یک نرون فرض بگیریم این نرونها وقتی تعداد شان کم باشد یک ارتباط ضعیفی برقرار میکند که یک واحد اطلاعات را خلق میکنند و وقتی به دو عدد میرسد میتواند یک ارتباط اولیه برقرار کند و همینطور وقتی تعداد  بازخوردها بالا رفت داده ها به سرعت پردازش شده و اطلاعات بدست آمده دقیق تر میباشند
برای همین نام خلق ایده ها را برای این وبلاگ انتخاب کردم! یک ایده هر چقدر هم بزرگ باشد به مثابه یک مغزی است که درون آن یک یاخته وجود داشته باشد ولی اگر تعداد باخوردها بالا برود اطاعات بدست آمده بی نقض تر و دقیق تر خواهد بود بشرط آنکه در یک مسیر درست پیش برود مسیری که بتواند اطاعات را در یک شبکه انسانی اصلاح کند و اطلاعات بدست آمده 
اطلاعاتی باشد از "کوآدریلیون" نرون از میلیاردها تن انسان


این جهان امروزی حاصل یک تفکر واحد نیست! حتی دانشمندان وقتی اختراع کردند و نظریه دقیقی طرح کردند دنباله روی اطلاعات و کشفیات و تحقیقات ناقصی بود که اونها رو با مطاله به مسیری هدایت کرد که مسیرهای شکست خورده قبلی را کنار گذاشتند و زمان را برای تجربیات گذشته به هدر ندادند، مثلا: علم شیمی امروز حاصل تلاش شبانه روزی و خسته کننده کیمیاگران بوده است! گرچه کیمیاگری یک اهداف شوم و جادوگرانه برای استفاده از جادو برای بدست آوردن ثروت کلان بود ولی باعث شد تا علم شیمی نوین بنا شود و کیمیاگران عصر معاصر با بدست آوردن ابزارها و اطاعات بیشتر از تاریخچه تجربیات بیهوده گذشته مسیرهای دیگری را امتحان کردند که به مسیر صحیح هدایتشان کرد
درنا یک پرنده بسیار باهوش است که خودش به تنهایی میاموزد، بدون اینکه کسی به آن بیاموزد در حین مراحل زندگی روش های نوین و منحصر بفردی را میابد مثلا: نان خشک را با منقارش بر میدارد و بروی آب میاندازد و با آن وسیله ماهی میگیرد و هیچ یک از آنها رفتار مشابه را تقلید نمیکنند! بلکه هر کدام یک روشی منحصر بفرد را با تجربیات خود در طول زندگی خلق میکنند، که متاسفانه مرغ درنا تعلیم دادن را نمیداند و مکانیسمی ندارد که اطلاعات و تجربیات خود را به نسل بعدی انتقال دهد برای همین آموخته های خود هر چند با ارزش را به زیر خاک میبرد! و دوباره باید روشی را یک درنا بصورت شانسی بیافریند ولی انسانها درگذشته با آموختن و در اختیار گذاشتن تجربیات یکدیگر بصورت ذهنی اطلاعات را نسل به نسل به یکدیگر انتقال میدادند این امر باعث میشد راه های مختلفی برای حل مسائل بکار ببرند و در هنگام انتقال اطلاعات چون بصورت سینه به سینه منتقل میشد دچار تحریف میشد و فرد در هنگام انتقال اطاعات قسمتی از آن را فراموش میکرد و در نهایت این امر باعث میشد مدتی بعد اطلاعات ارزشمند از دست بروند و دچار تحریف شدیدی بشوند، ولی با فرا رسیدن عصر نوین با امکاناتی که وجود دارد کامپیتور و شبکه گسترده اینترنت و برق و فناوری نوین باعث شده اطلاعات بصورت دقیق در سرورها ذخیره شده و بصورت دقیق بدون اینکه حتی یک ذره از آن تحریف شود به نسل بعدی منتقل شود و همین باخوردهای دقیق بود که توانست جهانی به این پیچیدگی را شکل بدهد که حتی اقتصاد را که یک مبادله ساده بین مردم بود امروز بقدری پیچیده و ژرف کرده که اقتصاد دانان در مورد تغییرات پیچیده اقتصادی مطالعه و تحقیقات گسترده ای میکنند و یک علم بنام "علم اقتصادی" بنا شد، حتی زبده ترین اقتصاد دانها دقیقا به رفتار و چگونگی ساختار حقیقی اقتصاد آگاهی ندارند وهر انسان فقط مقداری از اطاعات را میداند ولی در کل جمع کل انسانهای کره زمین از ابتدای تاریخ تا کنون برای جهان اطلاعات و قوانین و ساختار پیچیده ای را شکل داده اند که یکنفر نمیتواند به تنهایی درک دقیقی از مسائل دنیا داشته باشد، بلکه این پیچیدگی به علت بازخوردهای میلیاردها ایده است که در هم تنیده و هر انسان به مثابه یک نرون است که تنها بخشی کوچک از اطاعات کلان جهان را میداند و آن را انتقال میدهد حتی بزرگترین دانشمندان هم به جزئی کوچک از اطاعات کلی آگاهی داشتند و بر پیچیدگی آن نمیتوانند فائق آیند
حال در عصر نوین این ساختار بدون اینکه از کل پتانسیل افکار مردم بهرمند شود طوری طراحی شده است که فقط نخبگان محدودی را در جهان غرب گردهم آورده اند و بقیه مردم را بصورت کارگر (برده) بکار میکشند و حاصل این روند ثروت و زندگی تجملی غربیهاست و زندگی سرمایه داری، ولی این نوع سیستم نمیتواند با نزدیک شدن به عصر "پایان نفت" موثر باشد چرا که با پایان نفت بشر بزرگترین شانس را برای رسیدن به گام نهایی علمی از دست خواهد داد، شاید اصلا در طول زندگی میلیارد ساله جهان این اولین باری است که موجوداتی بنام انسان با این امکانات توانسته اند تا این گام پیش بیایند و بعد از این هیچ شانسی نباشد، علم تا جایی میتواند پیشرفت کند که تمام انسانهای جهان را عمر ازلی دهد برای ازلی کردن عمر انسان نیازی به خوردن اکسیر و معجون جادویی نیست! بلکه برای عمر ازلی تنها کافی است اطاعات مغز را در یک مکان نگهداری کنیم! کافی است شخص بمیرد با تزریق آن اطلاعات به یک مغز دوباره آن شخص در همان زمانی که اطلاعات مغزش به محل ذخیره سازی منتقل شده و کپی شده به همان شخصیت باز میگردد و خود را با همان شخصیت قبلی میابد که اطلاعات مغزش کپی شده بود، ولی تمام اینها به یک تجدیده نظر اساسی نیاز دارد، دیگر این سیستم در جهان باید منسوخ شود سیستم سرمایه داری که تمایل دارد جهان با جمعیت بسیار بالا بتواند فقط زندگی تجملی برای یک عده چشم آبی را تضمین کند دیگر این سیستم به اتمام رسیده و اگر همینطور پیش برود در نتیجه با پایان نفت انسان به دوران باستان باز میگردد و تا میلیاردها سال باید دوبار صبر کند تا نفت شکل بگیرد و آنهم نفت در اتمسفری تشکیل میشود که مملو از کربنهای آتشفشانی باشد و آن جو اتمسفر برای زیست انسان مناسب نیست پس میتوانیم بگویم اگر قدرتهای جهان این سیستم فاسد را بر نچینند شانس بزرگی را برای رسیدن به یک موفقیت از دست خواهیم داد، آنهم فقط برای فقط چند سال زندگی مادی و بی ارزش یک عده چشم آبی برای رسیدن به لذتهای زود گذر دنیا، غربیها میخواهند جمعیت میلیاردی چین و هند و پاکستان و... مانند بردگانی با نیروهای انسانی ارزان کارخانجات آنها را بکار انداخته تا آنها بتوانند با سودهای کلان زندگی تجملی کنند و با ایجاد جنگ در خاورمیانه تسلیحات نظامی خود را آب کنند ولی واقعا برای من این سیستم مظحک و عقب افتاده هست صد سال دیگر نفت به پایان میرسد حتی اگر غربیها فکر کرده اند که با پایان نفت خاورمیانه میتوانند با جمعیت محدود کشورهای خودشان با اتکا به فناوری بسیار پیشرفته ای که دارند به اطاعات دقیقی برسند سخت در اشتباه هستند تنها راه نجات این جهان این است که از تمام پتانسیل این جمعیت میلیاردی استفاده کنیم، امروز جهان با تفکرات محدودی در غرب مدیریت میشود و شاید بتوانم به جرات بگویم جهان هفت میلیاردی تنها بدست ده میلیون نفر میچرخد و یک هشتصد میلیون نفر افراد مرفه در غرب هستند که فقط در یک سیستم که بدست همان ده میلیون نفر و شاید هم کمتر مدیریت میشوند در آن ریل و مسیری پیش میروند که برایشان تعیین کرده اند و شش میلیارد نفر در جهان مانند یک برده برای محدود انسانهای خود خواه بردگی میکنند بدون اینکه حتی ذره ای در ساختار جهان تاثیر بگذارند و سیستم بشدت با اینها مبارزه میکند که نگذارد اینها ایده های خودشان را منتشر کنند ولی در نهایت خودشان به این نتیجه میرسند که تنها راه نجات جهان این است که هفت میلیارد مغز یعنی 700,000,000,000,000,000,000 سلول مغزی (نرون) با این تعداد سلول میتوان بزرگترین داده ها را پردازش کرد و در نهایت هم باید این سیستم به وقوع بپیوندد و اکنون هم اگر این سیستم اجرایی نمیشود به علت این است که سرمایه دارن کله گنده قدیمی که بزرگترین شرکتهای نفتی را در دست دارند کنسرسیوم های بزرگ دنیا و شرکتهای کلان جهان را در دست دارند از دوران گذشته ثروت و نفوذ داشتند و در واقع اینها هستند که برای جهان تصمیم میگیرند و رئیس جمهورها و روئسا و قوانین همه برده اینها هستند و کافی است اینها سرمایه های خود را بیرون بکشند کل کشور فلج میشود و اینها هستند که حاضر نیستند ثروت رویایی اشان از دستشان برود اینها زندگی سنتی را دوست دارند که سوار کشتی اختصاصی اشان شوند دراقیانوسها بچرخند و با ماشین میلیون دلاری با راننده اختصاصی و با بیشترین امکانات مردمی را در برابر خودشان ببینند که کمرشان خم شده و در مقابل آنها خمیده هستند این یک نوع حس خدایی به آنها میدهد! مغز اینها نمیتواند مسائل جهانی و پیچیده را تجزیه و تحلیل کنند فقط حرفشان این است که چشم آبی باید ارباب جهان باشد و بقیه مانند برده برای آنها کار کنند! آنها حرفشان این است که آسیایی ها با نازلترین حقوق در شرکتهای ما کار کنند تا ما کالاها و اجناس بدست آمده را با برند رنگارنگ وارد بازار کنیم و پول کلانی به جیب بزنیم


در این وبلاگ همه نوع مطلب خواهم نوشت و ایده های شخصی خودم را در مورد مسائل علمی و فرهنگی و هنری و سیاسی بدون هیچ مرزی خواهم نوشت! و یکی از سیاستهای من این است که قلمم ساده و روشنه، مینویسم نه اینکه دنبال قافیه و درست نوشتن املایی باشم شاید در نوشته های من هزاران غلط املایی و انشایی پیدا کنید ولی هیچوقت با خواندن مطالب من به فکر فرو نخواهید رفت مانند قلمهایی که با اهدافی مینویسند که فکر را در مورد مسائل بیشماری مشغول کنند! قلمم را صد جور بپیچانم که مطلبم خط قرمز را رد نکند! اگر هدف از نوشتن آگاهی رساندن است که باید نوشت اگر میترسیم خط قرمزها را رد کنیم پس چه لزومی هست که با پیچاندن قلم بخواهیم منظورمان را برسانیم! باید ساده نوشت طوریکه که وقتی مخاطب مطلب را خواند همان منظور و نوع تفکری که از نویسنده خلق شده را در تصورش پدید آورد نه اینکه هر کس یک برداشت سلیقه ای از آن داشته باشد و بگوید این نوشته صدها تفسیر دارد، بنظر من وقتی بگویی مطلبی تفسیر میخواهد یعنی آن مطلب گنگ و مبهم نوشته شده است، خط قرمز من مرگ است تا وقتی زنده هستم مینویسم، از تمامی مسائل، ایده های خودم را خواهم نوشت غلط یا درستش مهم نیست مهم این هست که ایده های خودمان را بُروز بدهیم تا بازخوردها باعث خلق کاملترین آثار علمی شود
با سپاس از اینکه این مطلب را با دقت خواندید
شعارهمیشگی من این است: "راهی که درست است را باید پیمود، نباید به اکثریت نگاه کرد، راه درست را باید پیمود، حتی اگر در این راه تنها باشیم، چون میدانی راهی که میخواهی بپیمایی به سوی آبادی است و راه خطای دیگران در نهایت سقوط است